مسی
بارسا اعجوبه و مسی آرژانتین در انتظار اعجاز است. انگار با نگاهی
واقعبینانه مسی را باید اسپانیایی دید، چیزی که تصورش هم برای هواداران
آلبیسلسته سخت است. مسی در کودکی به شهر بارسلون میآید و در لاماسیا
فوتبال را فرا میگیرد. همان جایی که برای تیم باید هم پاس داد و هم جان.
همانجایی که تیم بالاتر از شخص است. حتی اگر مسی باشی فقط درون تیم فرم
میگیری.
مسی با محوریت این افکار رشد میکند تا جایی که حتی سوپرگلهایش هم زیاد شخصی نیستند. بازی کنار ژاوی، بوسکتس و اینیستا که با وجود مهندس بودن پاس را فقط در خدمت تیم عرضه میکنند مسی را هر روز از فوتبال فانتزی اما بینظم آرژانتین دور میکند. یک مقایسه کوچک میان همبازیهای مسی در آرژانتین و بارسا گویای خیلی از چیزهاست. ژاوی و اینیستا سالهاست همانقدر که در زمین سخاوتمندند در بیرون از زمین هم مسی را شایسته توپ طلا میدانند اما در نقطه مقابل، کارلوس تبس میگوید: «من چیزی از مسی کم ندارم!»
آرژانتین و مسی دو روی متفاوت یک سکهاند. عدم همدلی و بازیکنانی که فقط خود را میبینند اول آرژانتین و بعد مسی را به نابودی ملی کشانده است. رونالدو و مسی ستارههای امروز فوتبال دنیا هرگز در تیمملی ستاره نبودند تا به این باور برسیم که دیگر ستارهها به تنهایی نمیتوانند تیمها را قهرمان کنند.
بزرگترین هنر مربیان بزرگ امروز فوتبال دنیا فرم دادن به ستارههاست. چیزی که باتیستا تا امروز نداشته است. برای دیدن مسی آرژانتینی باید منتظر گواردیولای آرژانتینی بود تا مسی و روی نامنظم فوتبالش را نشانه رود. در آرژانتین مارادونا همه برای رساندن توپ به او تلاش میکردند ولی مسی امروز در یکسوم میانی میدان تنهاست. بانگا، ماسکرانو و کامبیاسو بیشتر از مهندس بودن مخرباند و کناریهای سرعتی مثل توز و لاوزی فقط میتوانند در خدمت خودشان باشند تا در خدمت تیم.
این بینظمی در مقابل نظم فکری مسی در بارسا مخلوطی از فوتبال بیهدف را ارائه کرده که نه هواداران مسی و نه هواداران فوتبال آرژانتین را راضی نمیکند. هر چند دیدن مسی در اوج بینظمی هم دیدن فوتبال است ولی با این آرژانتین فقط میتوان منتظر تماشای لحظاتی گذرا از مسی و آرژانتین رویایی بود. آن هم انتظاری طولانی.